☺♥سه تفنگدار♥☺

☺♥سه تفنگدار♥☺

زود قضاوت نکنیم

معلم  عصبی دفتررو روی میز کوبید و داد زد:

سارا...

دخترک خودش رو جمع جور کرد،سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشیدو با صدای لرزان گفت:بله خانوم؟

معلم که از شدت عصبانیت شقیقه هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شدو داد زد:چندبارگفتم مشقاتو تمییز بنویس و دفترت روسیاه و پاره نکن؟ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه....

میخوام درمورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه ی لرزونشوجمع کرد....

بغضش رو به زحمت قورت داد و اروم گفت:خانوم...

مادرم مریضه...

امابابام گفته اخر ماه بهش حقوق میدن...

اونوقت میشه مامانمو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد...

اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه...

اونوقت....اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من  هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشمو پاک نکنم و توش بنویسم...

اونوقت قول میدم مشقامو....

معلم صندلیشو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا...

و کاسه اشک چشمش رو گونه خالی شد....



نظرات شما عزیزان:

ابوالفضل
ساعت19:20---29 مهر 1394
خيلي عاطفي بود .

amin
ساعت12:53---28 شهريور 1391
سلام خیلی خوشم اومد اشکمو در اوردی

fateme
ساعت8:52---14 تير 1391
اجی خیلی قشنگ بود فدات شم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: arefe ׀ تاریخ: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

من تو را دوست دارم تودیگری را ودیگری دیگری را...و در این میان همه تنهاییم♥


دوستای ما

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , 3gholoooha.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM